حکایتی طلایی

از حکیمی پرسیدند از زندگی چه آموختی؟

گفت:

v   آموختم که هیچ چیز از هیچکس بعید نیست؛

v   آموختم که از آدم ها بت نسارم؛

v   آموختم که اگر کسی به من حسادت میکند پس حتما از او برترم؛

v   آموختم که تلافی کردن از انرژی خودم میکاهد؛

v   آموختم که کم آوردن قسمتی از زندگی است؛

v   آموختم که به بودن ها،دیر عادت کنم وبه نبودن ها زود،چون انسان ها نبودن را بهتر میدانند؛

v   آموختم که گاهی از زیاد نزدیک شدن فراموش میشوی؛

v   آموختم که تا با کفش کسی راه نرفتم،راه رفتنشو قضاوت نکنم؛

v   آموختم که گاهی برای بودن باید محو شد؛

v   آموختم که دوست خوب پادشاه بی تاج و تختی است که بر دل حکومت میکند؛

v   آموختم که از  کم بودن نترسم اگر کم باشم،شاید ولم کنن،ولی زیاد باشم حیفم می کنن؛

v   آموختم که برای شناخت دیگران یکبار موافق میلش ویکبار برخلاف میلش عمل کنم؛

برای نظر دادن به این مطلب کلیک کنید

*ممنونم*

 




آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

    aysan می‌گه:
    این نظر در تاریخ 1395/4/17/4 و 11:56 دقیقه ارسال شده.

    سلام دوست قدیمی
    وبت مثل همیشه عالیه موفق باشی
    پاسخ:ممنونم امیدوارم همیشه موفق باشی

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: